آیدا کوچولوی ماآیدا کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره
داداش امیدمداداش امیدم، تا این لحظه: 26 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

مسافرکوچولو

شام غریبان واولین نذری

سلام ،شب جمعه من ومامانی رفتیم حسینیه برای مراسم شام غریبان مامانی هرسال دهه ی محرم رو هرشب میرفت حسینیه ولی از اونجائی که حسینیه خیلی کوچیکه وجمعیت زیاد امسال نرفت که دوتائی له نشیم ولی شب شام غریبان رو دیگه نتونست طاقت بیاره ورفتیم ضمن اینکه  نذر داشتیم ،مامانی سال پیش شب شام غریبان 5 کیلو شیر نذر کرده بود وبرده بود  ونیت کرده بود ازسال بعد اگه یه زینب کوچولو داشت دوبرابرش کنه وهر سال 10 کیلو شیر شب شام غریبان ببره هیات. ورفتیم ونذرمون رو هم ادا کردیم واین اولین نذری من بود واولین مراسم عزاداری امام حسین که شرکت کردم. واما دیروز 4 روز زودتر از نوبتمون رفتیم دکتر واسه اینکه مامانی دل درد ای شدید داشت دکت...
29 آبان 1392

سوغات وهدیه

سلام بازم هدیه وسوغاتی های خوشمل که خاله وبارانی وعزیزجون واسم گرفتند این لباس سبزرو عزیز جون از مشهد برام هدیه گرفته وتبرکش کرده این لباس آبی رو هم زندائی شهلا واسم از مشهد سوغات گرفته این ست نوزادی شماره ی یک رو خاله وبارانی واسم هدیه گرفته وجالبه که مار کش اسم مامانیمه این ست حوله رو خاله وبارانی برام هدیه گرفتن یعنی حوله تن پوشش رو ببین! این تاپ خوشملم خاله وبارانی واسم هدیه گرفتن واین پیراهن خوشملم خاله وبارانی واسم هدیه گرفتن واما این تونیک شلوار با گل توی گلدون رو هم خاله وبارانی واسم هدیه گرفتن واین ست نوزادی شماره یک رو باز هم خاله وبارانی از مشهد برام سوغات گرفتن واین سوئی شرت وشل...
22 آبان 1392

تلخ نوشت

مامان نوشت: وقتی اینجا رو می ساختم از صمیم قلبم آرزو کردم همیشه توش خاطرات خوش وشیرین رو ثبت کنم  اما حیف! روز اول مرداد آزمایش غربالگری رو دادم و2 روز پیش جوابش اومد برای ساعت 5 نوبت دکتر داشتم اما قبلش خودم ترجمش کردم وفهمیدم که اوضاع اصلا خوب نیست خانوم دکترم با دیدن آزمایش رنگش پرید وشوک شد یه نگاهی بهم کرد ومنم بهش گفتم که خودم همه چیزو می دونم! یه نامه نوشت برای یه دکتر دیگه وگفت همین امروز برو همدان وقتی تماس گرفتم برای همون روز نوبت بهم نداد و گفت فردا ومن دیروز رفتم همدان اینقدر عصبی بودم که حاضر نشدم بابائی باهام بیاد وتنهائی رفتم ولی بابا به خاله مریم خبر داده بود وخاله مریم که یکی از عزیزترین دوستانمه زودتر از خودم...
22 آبان 1392

خریدای جدیدم

سلام بازم خریدای جدید حدودا 10 روز پیش مامانی واسه من ساک وکالسکه سفارش داد چون کریر نمی خواست همون موقع نمی تونست تحویل بگیره واسه همین 10 روز طول کشید تا به دستمون برسه اینم عکساش ودیروزم بابائی زحمت کشید واسه مریمی من یه زنجیر خوشگل گرفت/میسیییییی بابائی جونم تا بعد/بای بای ...
1 آبان 1392
1